از شمارۀ

کاوش در جغرافیای علم

معقولات و منقولاتiconمعقولات و منقولاتicon

یادداشتی بر فلسفه اخلاق، پرسشی از وزارتخانه حقیقت

نویسنده: عارف قندی‌پور

زمان مطالعه:9 دقیقه

یادداشتی بر فلسفه اخلاق، پرسشی از وزارتخانه حقیقت

یادداشتی بر فلسفه اخلاق، پرسشی از وزارتخانه حقیقت

در این نوشتار بناست که با سه مکتب مهم و اساسی در فلسفه اخلاق آشنا شویم و برای آغاز نیاز است تعریفی بسیار خلاصه و ساده از اخلاق داشته باشیم. اخلاق شاخه‌ای از فلسفه است که به مطالعه معیارها و اصولی می‌پردازد که رفتار درست یا نادرست را تعریف می‌کند. پرسش‌های بنیادینی مانند خیر و شر، عدالت و فضیلت، وظیفه و حق و... در حوزه اخلاق قرار می‌گیرند.

 

بیان این نکته نیز اهمیت دارد که بدانیم اخلاق در اراده آزاد معنی پیدا می‌کند. اگر کسانی مجبور به انجام کاری باشند کاملا توجیه‌پذیر است که مبحث اخلاق در شرایط آنان معنایی پیدا نمی‌کند. همچنین اگر من چیزی را بنا بر سلیقه شخصی خود نپسندم، ارتباطی با امر اخلاقی پیدا نکرده‌ام. چراکه سلیقه امری خارج از اراده آزاد در نظر گرفته می‌شود؛ سلیقه به سرشت برمی‌گردد و سرشت ربطی به اراده آزاد ندارد. پس امر سلیقه‌ای لزوما اخلاقی نیست، همانطور که ترجیح دادن رنگ صورتی بر زرد هیچ ارتباطی به اخلاق پیدا نمی‌کند؛ مگر آنکه سلیقه ما منجر به محرومیت دیگران از حقوق‌شان یا تبعیض یا برهم خوردن عدالت شود.

 

با در نظر گرفتن این نکته، در این نوشتار به طور خلاصه سه مکتب اخلاقی مهم را مورد بحث قرار می‌دهیم.

 

مکتب وظیفه‌گرایی که کانت یکی از بزرگترین و مهم‌ترین فیلسوفان آن است، اعتقاد بر رعایت اصول اخلاقی به عنوان یک وظیفه دارد. از نظر کانت، اخلاقیات ارتباطی با کار و عملی که انجام می‌دهید ندارد بلکه با دلیل انجام آن کارها ارتباط دارد. آن‌هایی که کار درست انجام می‌دهند بر مبنای احساسات شان رفتار نمی‌کنند بلکه بر مبنای عقل و منطق رفتار می‌کنند. به اعتقاد کانت اگر امری به ظاهر اخلاقی را از روی ترحم یا دلسوزی انجام دهیم، اخلاقی رفتار نکرده‌ایم.

 

کانت اخلاق را یک وظیفه در نظر می‌گیرد که هر انسانی در هر زمانی و شرایطی باید آن‌ را رعایت کند. مثلا دروغ گفتن مطلقا یک امر اخلاقی ناپسندیده است و هیچ قید و استثنایی هم مشمول آن نمی‌شود. انسان اخلاقی باید به واسطه آنکه راستگویی را یک وظیفه اخلاقی می‌داند آن را رعایت کند. اگر در موقعیتی از سر دلسوزی و ترحم راستگویی کند کار اخلاقی نکرده چراکه هیچ مبنای دیگری جز منطق، قابل اتکا نیست و نباید برمبنای احساسات یا غرایز رفتار کرد.

 

احساسات افراد با یکدیگر تفاوت دارد و ممکن است چیزی که برای شما ترحم‌انگیز باشد، برای دیگری منزجرکننده باشد. پس رفتار اخلاقی را باید بر اساس عقل و منطق که بین افراد مشترک و یکسان است تعریف کرد. همچنین ارزش اخلاق به رعایت آن به عنوان یک وظیفه است. اگر شما زخم دردناک و خونین و ترس‌آور فردی غریبه را از سر ترحم و دلسوزی پانسمان کنید ارزشمندتر است یا از درحالی که انزجار و تهوع دارید اما همچنان زخم آن شخص را پانسمان می‌کنید؟ (واربرتون)

 

حال در نظر بگیرید که شما مدیر یک مدرسه هستید. یکی از روزها فردی با اسلحه و به منظور فعالیت تروریستی به شما مراجعه می‌کند و می‌پرسد که کدام یک از کلاس‌های مدرسه بیشترین حاضرین را دارد؟ در این شرایط باید چه کرد؟ آیا باید اطلاعات درست به تروریست داد یا با دروغی او را فریفت و جان عده زیادی را نجات داد؟ کانت در اینجا همچنان بر دیدگاه افراطی خود مصر است که باید راست گفت! به اعتقاد او اخلاقیات نظامی‌ست مبتنی بر امور مطلق و نباید هیچ موردی را خاص، منحصربه‌فرد و متفاوت در نظر گرفت. گرچه عقلانی به نظر می‌رسد که با دروغی ساده، جان انسان‌هایی بی‌گناه را نجات دهیم و از وقوع یک جنایت (بزرگ‌تر) جلوگیری کنیم. اما کانت معتقد است اگر در این شرایط استثنایی قائل شویم، ممکن است در هر شرایط دیگری نیز همین رفتار را بکنیم و اینگونه اخلاق، از امری ثابت و تعریف شدنی خارج می‌شود.

 

اما به نظر می‌رسد کاملا توجیه پذیر است که با دروغ گفتن در این وضعیت، جان انسان‌(هایی) را نجات دهیم. و یا در موقعیت‌های مشابه، با پرداختن بهای کمتری، منفعت بیشتری را کسب کنیم.


در مقابل دیدگاه وظیفه‌گرایان، تفکر دیگری که جرمی بنتام یکی از متفکران سرآمد آن است، قائل بر آن است که کار درست آن است که بیشترین میزان شادی و خوشبختی را برای شما به ارمغان آورد. بنتام معتقد بود خوشبختی یعنی لذت و فقدان غم و اندوه. بنتام معتقد بود که می‌توان خوشبختی را محاسبه کرد. این محاسبه چنین انجام می‌شود که میزان لذتی که از انجام یک عمل ویژه نصیب شما می‌شود را محاسبه کنید. تداوم آن، میزان شور و هیجانی که ایجاد می‌کند و احتمال پیدایش لذت‌های بیشتر را در نظر بگیرید. سپس میزان غم و اندوهی که ممکن است در پی عمل شما به وجود آید را از آن کم کنید. آنچه در نهایت این محاسبه باقی می‌ماند، ارزش خوشبختی نهفته در عمل شماست. هرچه این خیر و شادی بزرگ‌تر و همه‌گیرتر باشد، عمل شما درست‌تر و اخلاقی‌تر است. (واربرتون)

 

بنابراین ادعای بنتام و دیگر پیامدگرایان، ممکن است شما با گفتن دروغی ساده، میزان خوشبختی و لذت بیشتری را برای خودتان به ارمغان آورید؛ و یا از بروز غم و اندوه بزرگی در زندگی‌تان جلوگیری کنید. گفتن چنین دروغی بدون توجه به تعاریف و مبانی دیگر، اخلاقی‌ست.

 

یکی از نقدهای وارد بر این تفکر این است که در بسیاری مواقع نمی‌توان منفعت و ضرر حاصل از یک رفتار یا رخداد را اندازه گیری کرد. در حقیقت روش بنتام خیلی دقیق و مبرهن نیست و نمی‌توان چندان بدان متکی بود. چراکه نمره شادی و غم، تابع لحظه و احساسات ماست. ممکن است در محاسبه شادی خود دچار خطا شویم و این اصلا بعید نیست که تعداد خطاهایمان زیاد باشد. مشکل دیگر آنجاست که شادی یا منفعت برای افراد مختلف اندازه و میزان مختلفی دارد و در ابعاد گسترده(جامعه) تصمیم‌گیری بر مبنای شادی و منفعت سخت می‌شود. به عنوان مثال رایگان شدن سیستم حمل و نقل عمومی برای طبقات متوسط نفع و شادی افزایی بیشتری دارد تا افراد مرفه جامعه. و نیز گاهی این نفع و ضرر با یکدیگر رابطه عکس دارند. دریافت مالیات مبنی بر درآمد هر شخص برای افراد طبقات پایین شادی آور و برای افراد مرفه غم انگیز و نامطلوب است. چگونه می‌توان این مسئله را حل کرد؟

 

در سویی دیگر، سومین و یکی از مهم‌ترین مکاتب اخلاقی پاسخی به نقدهای بالا می‌دهد. فضیلت‌گرایانی مثل اعتقاد داشتند که باید در انتخاب‌ها، راهی را برگزید که منتهی به رشد/ پرورش/ رواج و یا نمود فضیلتی شود. تعریف فضیلت و اینکه چند فضیلت وجود دارد اختلافاتی وجود دارد اما ما به چهار فضیلتی که ارسطو به آن‌ها قائل بود کفایت می‌کنیم و آن چهار عبارتند از: حکمت، شجاعت، میانه‌روی و عدالت. (ملکیان, 1396)

 

فضیلت‌گرایان ادعا می‌کنند در انتخاب‌ها و اعمال باید در نظر گرفت که رفتاری که قصد داریم بر مبنای آن عمل کنیم چه میزان از فضایل مختلف بهره‌مند است و چه میزان موجب پرورش و ازدیاد آن فضائل می‌شود. هرچه این نزدیکی و این بهره‌مندی از فضائل بیشتر باشد، تصمیم اخلاقی‌تر و عمل اخلاقی‌تر خواهد بود. به عنوان مثال یک فضیلت‌گرا ممکن است دروغ بگوید تا بتواند حق مظلومی را بستاند. گرچه دروغگویی او به نظر امر غیر اخلاقی می‌رسد اما با این توجیه که حق مظلومی از ظالم ستانده شده و دروغ با نیت و هدف برقراری عدالت گفته شده، این امر غیر اخلاقی(دروغ‌گویی) نه تنها مورد شماتت قرار نمی‌گیرد بلکه برعکس، دقیقا به عنوان یک فعل درست و قابل تقدیر تلقی می‌شود. بنابراین با ایجاد تبصره‌ها و بنابر مصالح‌هایی، می‌توان مرتکب اعمالی شد که ظاهرا اخلاقی نیستند.


ایرادات این تفکر آن است که مانند پیامدگرایی، مشکل خطا در پیش‌بینی دارد. ممکن است فردی از سر خیرخواهی و فضیلت رفتاری کند اما آن رفتار منجر به خیر و فضیلت نشود. آنگاه چطور می‌تواند اثبات کند که رفتارش از سر فضیلت بوده؟ مشکل دیگر مشابه پیامدگرایی، وجود تعارض است. ممکن است آنچه فردی از سر فضیلت رفتاری ‌کند که متعارض با خواست و میل شخص دیگری باشد. آنگاه چگونه باید رفتار کرد؟

 

اما چند نقد بزرگ دیگر نیز بدین تفکر وارد است. یکی آنکه چه کسی/ کسانی و بر چه اساسی خیر و فضیلت را تشخیص می‌دهند؟ معیار آنان برای این تشخیص چیست و در ابعاد گسترده‌تر مانند جامعه، اگر مردم جامعه‌ای نخواهند و یا به لحاظ عقلی و درکی به مرحله برخورداری از فضیلت نرسیده باشند، آنگاه رویکرد فضیلت‌گرایان چه خواهد بود؟

 

به نظر می‌رسد که دو مکتب پیامدگرایی و فضیلت‌گرایی بر یک مبنای مشترک دارند و آن موضع، مطلع بودن از آینده و شکلی از پیشگویی‌ست! بدین ترتیب که آنان می‌کوشند نتیجه و پیامد احتمالی عمل‌‌شان را مبنا قرار دهند و متناسب با آن دست به انتخاب بزنند! درحالی که واضح است هیچ تضمینی نیست که پیشبینی آنان درست باشد و چنانکه بتوان از قصد و نیت افراد یا نتیجه اعمال آگاه شد، می‌توان به عنوان پیشگو فعالیت کرد و تمام دنیا را نجات داد! گرچه همه انسان‌ها برای تصمیماتشان تفکر می‌کنند، جوانب را می‌سنجند و می‌کوشند راهی را برگزینند که منجر به پیروزی و موفقیت برای آنان شود؛ در این قضیه نقدی بر فضیلت‌گرایان وارد نیست اما؛ فضیلت‌گرایان در صورت اشتباه و شکست در انتخابشان از کیفر مبری نمی‌شوند. باید این نکته را در نظر گیرند که صرف رفتار بر مبنای خیرخواهی و عدالت و شجاعت و...آنان را از اشتباه و آسیب دور نمی‌کند. در صورت شکست و آسیب نیز گاهی باید جزا دهند و حسن نیت نیز آنان را تبرئه نمی‌کند. این نکته بدین سبب اهمیت دارد که مواقعی فضیلت‌گرایان ضمن ایجاد خسارت یا صدمه، می‌کوشند با ارائه دلایلی رفتار غیراخلاقی خود را توجیه کنند. ضمن آنکه بسیاری از این فضائل، در اراده و انتخب‌ها و رفتارهای شخصی دیگران مداخله می‌کند و از این رو نیز مسئولیت برای فضیلت‌گرایان دوچندان سخت می‌شود.

 

ضمن آنکه در این مکتب وقتی از مصلحت صحبت می‌کنیم، خیر و فضیلت و مصلحت چه کسانی مد نظر است؟ مصلحت و فضیلت یک شخص؟ یک جامعه خاص؟ یک گروه خاص؟ یک کشور مشخص؟ درباره مصلحت چه کسانی تصمیم گرفته می‌شود؟

 

آنچه در این یادداشت رفت، بیانی بسیار مختصر و شرحی الکن از سه مکتب مهم در فلسفه اخلاق بود و البته چنان نیست که این نوشتار به انتهای مباحثات و استدلال‌های موجود اشاره کرده باشد؛ بلکه این یادداشت می‌کوشد مدخلی بر آغاز مطالعات بیشتر در این باب باز کند. این نوشتار به هدف تایید یا رد هیچ‌کدام از مکاتب تحریر نشده و صرفا به نقد و بیان بخش کوچکی از فلسفه پرداخته. واضح است که علاقمندان در صورت هرگونه ابهام یا اشکال می‌توانند با تحقیق، به تکمیل پاسخ و دانسته‌های خود نائل شوند؛ همان‌گونه که نویسنده متن همچنان در مقام کاوش و اصلاح دانسته‌های پیشین خود برآمده.

 

و در نهایت، در کتاب 1984 جرج ارول، وزارتخانه‌ای وجود دارد به نام وزارتخانه حقیقت. در این وزارتخانه بنا بر مصالحی، حقایق تحریف و دروغ‌ رواج پیدا می‌کند.

 

اگر شما سخنگوی وزارتخانه حقیقت بودید، یادداشتی را که تا اینجا خوانده‌اید، چگونه برای ساکنان مزرعه شرح می‌دادید؟!

 

منابع

فرانکنا، و. ک. (n.d.). فلسفه اخلاق.

ملکیان، م. (1396). سخنرانی مروری بر نظریه‌های اخلاقی.

واربرتون، ن. (n.d.). تاریخ مختصر فلسفه.

عارف قندی‌پور
عارف قندی‌پور

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

کلیدواژه‌ها

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.